پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴ ۱۰:۳۵ ۱ بازديد
اما وقتی نوبت به کلیف رسید، او تمام کمکها در خیابان فرشته را رد کرد و با چابکی گذشته از لبهی عرشه بالا رفت. وقتی به بالای راهرو رسید، نگاهی به دریایی از چهرههای پرشور و جوان انداخت. بیست نفر از مردم عادی نزدیک دیوار دفاعی گروهبندی شده بودند. در صف اول، تاگلز، والترز و دیگر دوستان کلیف بودند. [صفحه ۶۲] مرد فریاد زد: «هوووو! اینجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ! رفقا، بیدارش کنید.» کلیف تلاش کرد فرار کند، اما او را گرفتند و پیروزمندانه، خیس از آب، روی عرشه انداختند.
در حالی که صفوف از کنار دکل اصلی کشتی عبور میکردند، کاپیتان که با لبخند به همراه دیگر افسران صحنه را تماشا میکرد، جلو آمد. کلیف بلافاصله به عرشه پایین آورده شد. فرمانده گفت: «آقای فارادی، عملی مانند شما شایستهی تحسین فراوان سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . من در گزارشهایم از شما نام خواهم برد و در آینده نیز مراقب شما ستارخان خواهم بود. آن دردسر کوچک را فراموش خواهیم کرد. اما میتوانم اضافه کنم که برای شما و آقای گوته بهتر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که از قوانینی که میبینید پیروی کنید.
همین کافی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کلیف تعظیم کرد و به همراه دیگر دانشجویان به جلو رفت. با این حال، او هنوز احساس میکرد که زیر سایهی ظلم و ستم کار میکند. همین که به دریچه عرشه توپ رسید، داروساز نزدیک شد و در حالی که با عجله به عقب میرفت، گفت: «دوست شما تازه به هوش آمده، آقای فارادی. جراح میگوید ظرف دو روز حالش خوب میشود.» «خدا را شکر بابت این!» این جملهی از ته دل کلیف بود.[صفحه ۶۳]«بیچاره کوچولو! او به اندازه کافی برای کاری که کرده در جمالزاده شمالی رنج کشیده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» جوی این کلمات را شنید.
دومی شانهی او را لمس کرد و زمزمه کرد: «اون “احمق عوضی” سرجوخه شارپ اونجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، داره با گرین و اسپندلی حرف میزنه. ناامید به نظر میرسه.» کلیف با عصبانیت پاسخ داد: «لحظهای دیگر، قیافهاش از این هم بدتر خواهد شد.» جوی صورت لاغر و آفتابسوختهاش را جلو آورد و با حیرت به او نگاه کرد. «تو—منظورت این نیست که——» او نفس نفس زنان گفت. درست در همان لحظه، سرجوخه شارپ با غرور از کنارشان گذشت و از نردبانی که به پایین منتهی میشد پایین در خیابان جردن آمد. کلیف هم پشت سرش رفت و جوی، پس از علامتی هذیانوار به همه کسانی که در نزدیکی ایستاده بودند، به دنبالش رفت. همین که آن مرد عوام اهل نبراسکا به عرشهی توپها رسید.
دید که کلیف با شارپ روبرو شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . شنید که اولی گفت: «تو خیلی حقیری که بشه باهاش حرف زد.» سپس کلیف دستش را دراز کرد و بینی شارپ را بین انگشتانش گرفت و با تحقیر آن را چرخاند! تأثیر این اتفاق بر سرجوخه چنان بود که گویی ناگهان عرشه بالای سرشان برداشته شده و سایبان آبی آسمان در معرض دید زنانه مرزداران قرار گرفته سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . [صفحه ۶۴] او تلوتلو خوران به عقب برگشت و با حیرتی وهم آلود به کلیف خیره شد. و به فاصله فکر کن.
بگو مسترز، اون یه قهرمان از هروویل هست.» ستوان مسئول دستگاه برش لبخندی زد و سرش را به نشانهی تأیید تکان داد. «آماده باشید! بروید کنار، رفقا!» او دستور داد. «ما را به کشتی برگردانید، ناخدا.» اولین قایق بادبانی مونونگاهلا با نیروی ثابت چهار جفت پارو، آبهای خروشان خلیج چساپیک را درنوردید. ننی در قسمت جلویی بیحس دراز کشیده بود. کلیف نزدیک او لم داده بود، کاملاً از تمام اتفاقاتی که در اطرافش میافتاد آگاه بود، اما کاملاً خسته بود. ترولی و جوی، اعضای خدمه قایق، توجه بسیار کمتری به پاروهایشان نسبت به رفیقشان داشتند. صحبت کردن بین مردان عموماً ممنوع سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اما در[صفحه ۶۱]در این مورد، قانون کاملاً نادیده گرفته شد و خدمه آزادانه صحبت میکردند.
در حالی که صفوف از کنار دکل اصلی کشتی عبور میکردند، کاپیتان که با لبخند به همراه دیگر افسران صحنه را تماشا میکرد، جلو آمد. کلیف بلافاصله به عرشه پایین آورده شد. فرمانده گفت: «آقای فارادی، عملی مانند شما شایستهی تحسین فراوان سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . من در گزارشهایم از شما نام خواهم برد و در آینده نیز مراقب شما ستارخان خواهم بود. آن دردسر کوچک را فراموش خواهیم کرد. اما میتوانم اضافه کنم که برای شما و آقای گوته بهتر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که از قوانینی که میبینید پیروی کنید.
همین کافی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کلیف تعظیم کرد و به همراه دیگر دانشجویان به جلو رفت. با این حال، او هنوز احساس میکرد که زیر سایهی ظلم و ستم کار میکند. همین که به دریچه عرشه توپ رسید، داروساز نزدیک شد و در حالی که با عجله به عقب میرفت، گفت: «دوست شما تازه به هوش آمده، آقای فارادی. جراح میگوید ظرف دو روز حالش خوب میشود.» «خدا را شکر بابت این!» این جملهی از ته دل کلیف بود.[صفحه ۶۳]«بیچاره کوچولو! او به اندازه کافی برای کاری که کرده در جمالزاده شمالی رنج کشیده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» جوی این کلمات را شنید.
دومی شانهی او را لمس کرد و زمزمه کرد: «اون “احمق عوضی” سرجوخه شارپ اونجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، داره با گرین و اسپندلی حرف میزنه. ناامید به نظر میرسه.» کلیف با عصبانیت پاسخ داد: «لحظهای دیگر، قیافهاش از این هم بدتر خواهد شد.» جوی صورت لاغر و آفتابسوختهاش را جلو آورد و با حیرت به او نگاه کرد. «تو—منظورت این نیست که——» او نفس نفس زنان گفت. درست در همان لحظه، سرجوخه شارپ با غرور از کنارشان گذشت و از نردبانی که به پایین منتهی میشد پایین در خیابان جردن آمد. کلیف هم پشت سرش رفت و جوی، پس از علامتی هذیانوار به همه کسانی که در نزدیکی ایستاده بودند، به دنبالش رفت. همین که آن مرد عوام اهل نبراسکا به عرشهی توپها رسید.
دید که کلیف با شارپ روبرو شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . شنید که اولی گفت: «تو خیلی حقیری که بشه باهاش حرف زد.» سپس کلیف دستش را دراز کرد و بینی شارپ را بین انگشتانش گرفت و با تحقیر آن را چرخاند! تأثیر این اتفاق بر سرجوخه چنان بود که گویی ناگهان عرشه بالای سرشان برداشته شده و سایبان آبی آسمان در معرض دید زنانه مرزداران قرار گرفته سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . [صفحه ۶۴] او تلوتلو خوران به عقب برگشت و با حیرتی وهم آلود به کلیف خیره شد. و به فاصله فکر کن.
بگو مسترز، اون یه قهرمان از هروویل هست.» ستوان مسئول دستگاه برش لبخندی زد و سرش را به نشانهی تأیید تکان داد. «آماده باشید! بروید کنار، رفقا!» او دستور داد. «ما را به کشتی برگردانید، ناخدا.» اولین قایق بادبانی مونونگاهلا با نیروی ثابت چهار جفت پارو، آبهای خروشان خلیج چساپیک را درنوردید. ننی در قسمت جلویی بیحس دراز کشیده بود. کلیف نزدیک او لم داده بود، کاملاً از تمام اتفاقاتی که در اطرافش میافتاد آگاه بود، اما کاملاً خسته بود. ترولی و جوی، اعضای خدمه قایق، توجه بسیار کمتری به پاروهایشان نسبت به رفیقشان داشتند. صحبت کردن بین مردان عموماً ممنوع سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اما در[صفحه ۶۱]در این مورد، قانون کاملاً نادیده گرفته شد و خدمه آزادانه صحبت میکردند.
- ۰ ۰
- ۰ نظر